گزیده ای از آثار ناشناس در قالب شعر سپید
ادامه مطلبـ..
چمدانت را بسته ام
برایت چند دست شعر گذاشته ام
تا لحظه های سرد دلت را گرم کنند
و یک بقچه پر از دوستت دارم های تازه
که تا رسیدن به مقصد آذوقه ی راهت باشد
برایت یک قاب خالی گذاشته ام
تا وقتی آن را میبینی به خاطر بیاوری
کسی هست که نمی تواند باشد !
برایت یک برگ پاییزی گذاشته ام
تا در یک روز مبادا
آن را به شاخه ی خشکیده ای بیاویزی
تا بدانی همیشه امیدی هست
در چمدانت یک لبخند سرد گذاشته ام
تا اگر مرا دیدی روی لبت بنشانیش
تا من حس کنم چقدر چهره ات آشناست
و با خود بیندیشم شاید شبیه مردیست که در رویاهایم برایش شعر می گویم
و تو بیندیشی شاید من همانی هستم که جایی در گذر روزها جا گذاشتی !!